دونالد ترامپ؛ رهبری منفور با درس‌های طلایی موفقیت | قسمت اول

دونالد ترامپ حالا رئیس‌جمهور بزرگ‌ترین کشور دنیا از نظر اهمیت و پیشرفت اقتصادی و تکنولوژیک و نظامی و … شده است؛ رئیس‌جمهور و رهبری کشوری که آن را به‌نوعی بزرگ‌ترین امپراطوری تاریخ هم می‌دانند!!!

اما قبل از ترامپِ رئیس‌جمهور و منفور، ما یک ترامپ موفقیتی هم داشتیم که کتاب‌هایی درباره پیشرفت و توسعه فردی می‌نوشت و آرا و اندیشه‌ها و پیشنهادهایش را در این کتاب‌ها، با دیگران به اشتراک می‌گذاشت. تا قبل از این‌که رئیس‌جمهور هم شود، کلی آدم موفقی بود؛ هرچند که ضعف‌های شخصیتی و اخلاقی خودش را هم داشت.

اما چنین آدمی، چطور شده که به چنین موفقیت‌هایی رسیده و حتی حالا، رئیس‌جمهور بزرگ‌ترین کشور دنیا شده؟
جدا از علمی بودن یا نبودن نظراتش، به‌عنوان یک آدم خیلی موفق می‌شود روی آن‌ها حساب باز کرد. پس این شما و این هم سلسله مطالب دنباله‌دار «دونالد ترامپ؛ رهبری منفور با درس‌های طلایی موفقیت»

رابرت کیوساکی، نگارنده کتاب «پدر پولدار، پدر فقیر» که توصیه‌هایش از بابت ثروت‌آفرینی و موفقیت مالی بسیار مورد توجه دیگران واقع شده، ملاقات‌هایی با دونالد ترامپ داشته است. او اشاره می‌کند که طی همه این ملاقات‌هایش، تنها یک ترامپ را دیده است؛ کسی که در ظاهر و باطن یکی است و همین، دلیل رک بودن اوست.

شاید بسیار شنیده باشید که خیلی‌ها از رک بودن این چهره، واقعاً دل خوشی ندارند. البته این، می‌تواند یک نقطه‌ضعف باشد؛ اما خود رک بودن بدون آسیب رساندن به دیگران، صفت مثبتی محسوب می‌شود.

کیوساکی معتقد است که «هر انسانی سه تا چهره دارد»؛

  • چهره‌ای که فقط فکر می‌کند
  • چهره‌ای که فقط حرف می‌زند
  • چهره‌ای که فقط عمل می‌کند

درواقع همه ما چنین هستیم : یک‌جور فکر می‌کنیم، یک‌جور عمل می‌کنیم و یک‌جور دیگر هم حرف می‌زنیم. پس در ما سه نفر دارد زندگی می‌کند.

اما نکته جالب در مورد رهبری ترامپ، این است که او سه نفر نیست؛ او یک نفر است.
کسی که فکر کردن و حرف زدن و عمل کردنش یک‌جور است و همین هم، دلیل رک بودن او شده است. او، به‌شدت یکدست و یکپارچه است و همین، یکی از دلایل موفقیت‌های بزرگ او بوده است.

شاید در کشور ما ایران، امروزه چنین صفتی بسیار کم‌یاب باشد.

ما جزو کشورهایی هستیم که به دشت درگیر تعارفات و حفظ ظاهر هستیم. البته ادب، از بزرگ‌ترین داشته‌های هر انسانی محسوب می‌شود و رعایت شأن اجتماعی نیز، نشان‌دهنده شخصیت و تربیت آدمی است؛ اما متأسفانه ما جایگاه هیچ‌کدام از این‌ها را درک نمی‌کنیم و همه را باهم قاطی می‌کنیم.

جایی که باید ادب داشته باشیم، نداریم… جایی که باید کمی رک باشیم، توی رودربایستی قرار می‌گیریم. به خاطر همین، نه ادبمان ادب می‌شود؛ نه رک بودنمان، رک بودن. وقتی می‌خواهیم رک باشیم، توهین می‌کنیم؛ وقتی می‌خواهیم ادب بورزیم، دورویی می‌کنیم.

خود ترامپ هم معقتد است خیلی‌ها این رک بودنش را نمی‌پسندند. او در کتاب «چگونه در زندگی برنده شوید؟» خودش، اشاره می‌کند که سریع از کنار مطالب و کارهای بی‌فایده عبور و به اصل مطلب می‌رسد و عاشق این کار است. حتی در مورد نوشته‌های خود نیز، چنین سبکی دارد؛ سریع سر اصل مطلب می‌رود و حاشیه نمی‌رود.

«رک بودن من، باعث شده خیلی‌ها دوستم داشته باشند، البته خیلی‌ها هم از من بیزار باشند.»
دقت می‌کنید؟ حتی خودش هم به این نتیجه رسیده است…

او این درسش را، از استفن کینگ، نویسنده مشهور گرفته است.

کینگ در جایی اشاره کرده است که بیشتر نویسنده‌های داستان کوتاه، داستان‌های خودشان را برای انتشاراتی و ویراستاران ارشدی که قدرت چاپ آن‌ها را دارند می‌نویسند؛ نه برای مردم !

چرا؟ چون اگر آن‌ها تأیید چاپ ندهند، پس این‌ها نوشته نمی‌شوند.
درنتیجه، ناچارند به تحت تأثیر قرار دادن آن‌ها بیندیشند، نه تحت تأثیر قرار دادن مردم.

ترامپ اشاره می‌کند که خودش همیشه این درس را توی گوشش داشته و همیشه به مشتری‌های واقعی‌اش فکر می‌کرده. وقتی‌که کتاب می‌نوشته، مستقیم به تحت تأثیر قرار دادن مخاطبان خودش فکر می‌کرده؛ پس مستقیم سر اصل مطالب می‌رفته.

وقتی می‌خواسته ساختمان بسازد، مستقیم به مشتری‌های اصلی خودش و رفاه آن‌ها فکر می‌کرده. درنتیجه به این حد از ایجاز و مستقیم‌گویی و سریع کار کردن رسیده است.

او حتی اشاره می‌کند که یکی از متنقدان نیویورک‌ تایمز در مورد کتاب‌های او نوشته است که ترامپ، به‌طور مطلق به منتقدان خودش بی‌تفاوت است و همین، راز موفقیت اوست… چطور است ما هم یاد بگیریم کمی رک‌تر و مستقیم‌تر سر کارها برویم و از کنار آدم‌ها و مطالب و کارهای بی‌نتیجه که به کارمان نمی‌آیند، عبور کنیم؟

در قسمت‌های بعدی، در این‌ باره بیشتر خواهیم گفت؛ در این‌ باره که چطور می‌شود رک و مستقیم بود و سر اصل قضیه رفت و البته درباره تکنیک‌های دیگری که ترامپ برای شما در نظر گرفته است…

هر چند که خودش معتقد است هرکسی، باید فرمول اصلی و اختصاصی خودش را برای موفقیت پیدا کند؛
اما شاید همین فرمول‌ها هم به درد خیلی‌ها بخورد، نه؟

شاید شما هم، بعدها برای خودتان یک مدیر ارشد و حتی یک رئیس‌جمهور شدید، چرا که نه؟

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.